صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن *** دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیش تر که عالم فانی شود خراب *** ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن
خورشید مِی ز مشرق ساغر طلوع کرد *** گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گِلِ ما کوزه ها کند *** زنهار کاسه ی سر ما پر شراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم *** با ما به جام باده ی صافی خطاب کن
کار صواب، باده پرستی است حافظا *** برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
1. ای ساقی! صبح شده، پس جام شراب را پر کن تا بنوشیم و مست شویم و از آنجا که روزگار به سرعت در حال حرکت سپری شدن است، پس تو نیز شتاب کن.
2. ای ساقی! قبل از آنکه این دنیای فانی ویران شود و عمر ما به پایان برسد، ما را با نوشیدن جام شراب گلرنگ، مست و مدهوش کن.
3. خورشید درخشان شراب، از مشرق پیاله طلوع کرد، اگر خواهان عیش و شادی هستی، خواب را رها کن و به باده نوشی بپرداز؛ صبح است و ساغر شراب حاضر است، برخیز و بنوش.
4. ای ساقی! روزی که فلک از گِل وجود ما کوزه ها می سازد، آگاه باش که کاسه ی سر ما را از شراب پر کنی. ما نیست و نابود می شویم، پس بهتر است که در این دنیا شراب بنوشیم.
5. ما رندان، اهل زهد و تقوی و توبه و ادّعاهای صوفیانه نیستیم، با ما از جام شراب صاف و بی غش سخن بگو؛ با من از عالم رندان سخن بگو یا پیش از هر سخن دیگر، بساط باده را جور کن.
6. ای حافظ! کار درست و صلاح، نوشیدن شراب است؛ پس برخیز و عزم خود جزم کن و به باده نوشی بپرداز. نوشیدن از شراب عشق و معرفت، بهترین کار در این دنیای فانی است.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}